محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
پیوند آسمانی ماپیوند آسمانی ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

محمدمهدی کیانپور سرباز کوچلو امام زمانه

برای تنها فرزندم

1393/6/17 17:25
نویسنده : مامان بابا
247 بازدید
اشتراک گذاری

            تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

دلم خیلی تنگ شده برای شیر خوردنت  برای سر چرخوندنت برای همه کارهات موقع شیرخوردنت.

برای زبون چرخوندنت  برای ادا هات  برای نگاهای قشنگت .این اواخر که خیلی خودت رو برام لوس می

کردی  تا بهت تند تند شیر بدم .همه میگن اگه از شیر بیفته خوب وزن میگیره  قبول دارم ولی برای من

خیلی سخته   بیشتر از اون چیزی که فکر کنی سخته.خیلی  خیللللللللللللللللللللللللیییی  سخت. چون

علتش رو فقط من بابایی وخدای خوبمون میدونیم.

 الان که 21روز از 2سالگیت میگذره وتو شیر نخوردی چقدر برات سخت و دردناکه اینکه از منبع 

ارامشت خبری نیست ولی هنوز باید روی دستم بخوابی تا صدای قلبم رو گوش کنی بعد با لالایی

همیشگیت((پسر من قشنگه پسرمن بهار.....))وبا ذکری که تازه یاد گرفتی ((الله محمد علی

فاطمه حسن حسین یا مهدی ادرکنی))اوایل بعد من می گفتی ولی الان جلو جلو میگی 

 که من فدای ادرکنی گفتنت بشم. 

 وقتی اولین بار تو بیمارستان دنیا امدی و من دیدمت از خوشحالی داشتم بال در میاوردم انقدر زیبا و 

قشنگ بودی که هر کدوم از دوستای بابایی می امدن می گفتن چه پسر قشنگ و زیبایی دارین و همه

از برف بودنت کلی ذوق می کردن. انگار میدونستی که قرار چند وقت اما نزدیک از هم دور بشیم ان

شب هرچی بابایی با مادرجون تکونت دادن راه بردن نمی خوابیدی به بابایی گفتم بیار کنار من تا امدی

سریع خوابت برد .وقتی رفتیم خونه عمه  تهمینه گفت این از همه پسرهای فامیل بلاتر می شی ولی

عمه نمی دونست که تو قرار از همه  اقاتربشی ...... 

اخه ما خیلی سختی ها رو تحمل کردیم  دور بودن  نخوابیدن شبانه.... .تازه داشتی یاد می گرفتی کی

بیدار بشی  تا شیر بخوری وبلا فاصله اروق بزنی.  یه چیزی یواشکی بهت میگم به کسی نگی  تو زیر

10 روزگیت می خندیدی  چیزی که تو کمتر بچه ای دیده میشد .تو می دونستی باید بخندی و خوش

اخلاق باشی  تا دل مامان وبابات کمی راحت باشه . با همه دوست بودی انگار می فهمیدی  باید چه

رفتاری رو نشون بدی که من قربونت برم همه می گفتن این با همه دوست  

 پسر قشنگم دلم می خواد نگفته هایی رو برات بگم که کسی تا حالا نشنیده بعضی از انها رو توی دفترچه  خاطراتت ثبت کردم  خواستم بهت بگم که قدر باباییت رو بدون  ان سختیها و تصمیماتی رو گرفت که کوه اگه بشنوه  می شکنه ولی اون بخاطر ما صبوری کرد. پسرم همیشه سربلند باش ومثل کوه قوی و استوار مشکلات زیادی جلوی پای تو خواهند امد ولی تو باید با قدرت ایمانت انها رو کنار بگذاری و به جلو بری. شاید یک روزی اینها رو خوندی ولی میدونم ان روز حتما سربلند و موفقی  چون مطمئنم که صاحب اسمت نمی گذاره تو کج بری والبته اینده روشنی که از تو می بینم.بابایی همیشه میگه من همیشه دختر دوست داشتم ولی وقتی به تو نگاه می کنم  میبینم خدا  خودش بهتر میدونست چی به ما بده و ما باید خوب قدر این نعمت  خدادادی رو بدونیم . یه رازی برای تو نتفه تو  با خوردن غذای امام حسین بسته شد  تمام مدت از اطراف و اکناف غذای امام حسین میرسید اخه تو هم مثل مامان و بابات محرمی هستی بایه فرق که انها تو محرم پا به دنیا ی خاکی گذاشتن و تو به دنای درون مادرت پا گذاشتی پس محرم رمضونی من از ته دل میگم عاششششششششقتم و بخاطر همه کج رفتاری هام ببخش.

                          دوستت دارم تنها فرزند بهاریم 

                                                 

            تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com                                  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)