گاهی چقدر زود دیر می شود......
یادش بخیر ان موقع هایی که.....
-یادش بخیر:
از جلو نظااااااااااااااااام ...
یادش بخیر :
تو دبستان که زنگ تفریح تموم می شد ، مامور آبخوری دیگه نمی ذاشت آب بخوریم
یادش بخیر :
-زمستون اون وقتا تمام عشقمون این بود که رادیو بگه مدرسه ها بخاطر برف تعطیله.
یادش بخیر:
صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو یادته؟!
-یادش بخیر:
دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم!
- یادش بخیر:
تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم؛ همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه!!
- یادش بخیر:
به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند... این مقدمه همه انشاهامون بود.
- یادش بخیر:
برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن!
- یادش بخیر:
آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن.
-یادش بخیر:
برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم.
-یادش بخیر:
آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی ک. لا. چی...
- یادش بخیر:
پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.